کد مطلب:50481 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:157

حقیقت جویی











انسان به فطرت خود در پی دریافت حقایق است و معرفت به حقایق مدخلیت تام در صحت زندگی انسان دارد، زیرا اگر علم و عمل نباشد به هیچ وجه زندگی ممكن نیست تا چه رسد به صحت و كمال آن،[1] و بر همین اساس است كه نفس دانایی و آگاهی برای آدمی مطلوب و لذت بخش است و آدمی به فطرت خود از جهل و نادانی بیزار است و دوستدار دانایی و بینایی،[2] و مشتاق دریافت و شناخت حقایق هستی و موجودات است.[3] امام علی (ع) حكمت را گمشده ی مومن معرفی كرده و فرموده است:

«الحكمه ضاله المومن، فخذ الحكمه و لو من اهل النفاق.»[4] .

حكمت گمشده ی مومن است. حكمت را فراگیر هر چند از منافقان باشد.

و نیز فرموده است:

«خذ الحكمه انی كانت، فان الحكمه تكون فی صدر المنافق فتلجلج فی صدره حتی تخرج فتسكن الی صواحبها فی صدر المومن.»[5] .

حكمت را هر جا باشد فراگیر، كه حكمت- گاه- در سینه ی منافق بود، پس در سینه اش بجنبد تا برون شود و با همسانهای خود در سینه ی مومن بیارمد.

[صفحه 150]


صفحه 150.








    1. رشحات البحار، كتاب الانسان و الفطره، ص 21.
    2. انسان به فطرتش دوستدار دانایی است و رفتن انسان در پی فلسفه، تلاشی است در جهت پاسخگویی به این شان وجودی خود، چنانكه واژه ی فلسفه بر همین حقیقت دلالت دارد. «فلسفه» مصدر جعلی عربی واژه ی «فیلوسوفیا» در زبان یونانی است. واژه ی «فیلوسوفیا» از دو واژه ی «فیلو» به معنای «دوستداری» و «سوفیا» به معنای «دانایی» ساخته شده است و «فیلوسوفیا» یعنی «دوستداری دانایی». ر. ك: ابویوسف یعقوب بن اسحاق الكندی، رسائل الكندی الفلسفیه، حققها و اخرجها و قدم لها محمد عبدالهادی ابوریده، دارالفكر العربی، مصر، 1950 م. ص 172.
    3. تعریف حكمت نیز در اصطلاح اهل معرفت همین است: «الحكمه هی العلم بالحقائق علی ما هی علیه.» (حكمت علم به حقایق موجودات است آن گونه كه هستند). داود بن محمود القیصری، شرح فصوص الحكم، به سعی و اهتمام اسدالله المحلاتی ، چاپ سنگی، مطبعه دارالفنون، تهران، 1299 ق. ص 226 و نیز گفته اند: «الفلسفه استكمال النفس الانسانیه بمعرفه حقائق الموجودات علی ما هی علیها....» (فلسفه به كمال رساندن نفس انسانی است با شناخت حقایق موجودات آن گونه كه هستند). صدرالدین محمد بن ابراهیم الشیرازی (صدرالمتالهین)، الحكمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه (الاسفار الاربعه)، مكتبه المصطفوی، قم، 1378 ق، ج 1، ص 20.
    4. نهج البلاغه، حكمت 80.
    5. همان، حكمت 79.